مصاحبهگر: الیزابت کیدرلن
مصاحبه روزنامه آلمانی زود دویچه تسایتونگ (Süddeutsche Zeitung) با استاد مجتهد شبستری در تاریخ نوامبر 2007م.
روزنامه زود دویچه تسایتونگ: ناقدین سرشناسی مانند نجله کلک و آیان هیرزی علی یا نویسندهای بنام رالف جیوردانو بر این نظراند که اسلام به دموکراسی، حقوق بشر و بویژه به حقوق زنان کوچکترین ربطی ندارد.
مجتهد شبستری: این را من نمیتوانم بپذیرم. شریعت که حقوق برخاسته از اخلاق اسلامی است، به اصلاحات نیازمند است؛ این سخن درستی است. اما این بدان معنا نیست که برای دست یافتن به عدالت بیشتری از جمله برای زنان اسلام کنار گذاشته شود. تمامی ادیان مشمول تحول بودهاند. چرا اسلام از این قاعده مستثناء شود؟
میدانیم که در مراکش در سال 2004 قانون خانوادهی مترقیای به تصویب رسید. اما در بسیاری از کشورها، از جمله در ایران، هیچ اصلاحاتی صورت نمیگیرد، نه در حقوق خانواده و نه در حقوق جزائی.
این صحت دارد، حتی گاهی عقب گرد نیز مشاهده میشود. اما این بدان معنا نیست که نظام حقوقی در این کشورها اصولاً اصلاحناپذیر باشد. اینکه اصلاحات به میزان کافی به پیش نمیرود دلائل سیاسی دارد. قدرتمندان روحانی و سیاسی بزرگترین مانع این کارند.
در کشورهائی که به عنوان امپراطوری مسیحی، حکومت یهودی یا جمهوری اسلامی معرفی شده باشند، وابستگان سایر ادیان خود به خود از حقوق عامه برخوردار نیستند.
این صحت دارد، اما آیا مسلمانها حتماً باید حکومت خود را به عنوان حکومت اسلامی اعلام کنند؟ آنها این امکان را نیز دارند که برای خود یک حکومت دموکراتیک ایجاد کنند، حکومتی که بر حقوق بشر متکی باشد. باید دید که خواست آنها چیست و این موضوع به دین ربطی ندارد. و اصلاً باید ببینیم مقصود از نظام اسلامی چیست؟
در این مورد چندین نمونه وجود دارد.
من هرگز از حکومت اسلامی حرف نزدهام. اینکه ملتی متشکل از مسلمانان باشد که به خدا ایمان داشته باشند، نماز بخوانند، روزه بگیرند و به اخلاق اسلامی عمل کنند خواستار و عدالت باشند. بدین معنا نیست که نظام سیاسی آنها حتماً میباید یک نظام سیاسی دینی باشد. مهم اینست که زندگی اسلامی داشته باشند، اما اینکه آنها سیاست و اقتصادشان را چگونه سامان دهند، این را باید در هر مقطع تاریخی، با بکار گرفتن خرد خویش ترتیب دهند.
چرا تحول و مدرنیزه کردن کشورهای اسلامی اینقدر مشکل است؟
زیرا قدرتمندان این کشورها نیازی بدین کار ندارند. من نمیدانم چرا کشورهای غربی مسلمانها را با حکومتهایشان یکی میگیرند. ملل مسلمان مخالف اصلاحات دینی و سیاسی نیستند. در این کشورها حامیان اصلاحات بسیارند. اما قدرتمندان با آن مخالفاند. زیرا اصلاحات به معنی قرائت جدید از اسلام است و به معنی به روز کردن زندگیست، به معنی اصلاح حقوق انسانهاست و این اصلاحات به نفع قدرتمداران نخواهد بود.
استدلال روحانیون محافظه کار بر این مبناست که قرآن کلام خداست و معنی آن ثابت است. آیا گشودن مجدد باب تفسیر مجاز میباشد؟
بله، حتی این کار ضرورت نیز دارد. بسیاری از روشنفکران متدین با سختگیری و انجماد دینی مخالفاند. به باور ما کار تفسیر قرآن پایانپذیر نیست. بسیاری از آیات میبایست به لحاظ تاریخی فهمیده شوند زیرا موضوع آنها دستوراتی میباشند که در زمان نزول آیه پسندیده و عادلانه بودهاند ولی امروز چنان نیستند. برای مثال حضرت محمد موقعیت زنان و بردگان را بهبودی بخشید. به همین لحاظ نیز ما باید برای درک روح تعالیم اسلام اندیشیده و با فکر خودمان تشخیص دهیم که امروز چه رفتاری عادلانه است و این مخالفت با قرآن و پیامبر نیست. به عبارت دیگر: مسلمانها نباید قرآن را لغت به لغت معنا کنند.
آیا روزی فرا خواهد رسید که اصلاح طلبان و بنیادگرایان اختلافات خود را با خشونت حل کنند؟
نه ، اما بیم من از اینست که کارهائی که در برخی از کشورها صورت میگیرند به میلیونها مردم مسلمان نسبت داده شود.
به برداشت کشورهای غربی در کشورهای اسلامی اصلاح طلبان هم وجود دارند، اما آنها از قدرت لازم برخوردار نیستند.
این دو دلیل دارد. اولاً محافظهکاران میخواهند قدرت را در دستان خود نگاه دارند. و ثانیاً بینادگرایان غربی احتیاج به دشمن دارند. این دو امر یکدیگر را تقویت میکنند و در این میان روشنفکران مذهبی و اصلاحگران را میفرسایند.
در ایران زنان روز به روز بشر به تحصیل علوم دینی رو میکنند، زیرا دیگر آنها حاضر نیستند این کار را در انحصار مردان بگذارند.
این زنان در آینده تأثیر بسزائی خواهند داشت. امروزه در تهران مساجد بسیاری هست که سخنرانان آنها علمای زناند.
آیا زنان آزادهتر از مردان هستند؟
نه، غالباً چنین نیست. اما اینکه زنان سخنرانی مذهبی میکنند، خود یک گامی است. اگر زنان در اجتماعات به سخن گفتن بپردازند و نقشی را به عهده گیرند، از زنان محافظهکار آدمهای آزاده درست میشوند. مهم اینست که آنها از خانههایشان بیرون آیند. حاکمین بنیادگرا در کشورهای مسلمان دو مخالف عمده دارند: زنان و جوانان، در صورتیکه زنان در منازل بمانند، مردسالاری برجا میماند و نیز تمامیت طلبی. این دو به همدیگر وابستهاند. اگر زنان به حقوقشان برسند، تمامیتطلبی به کنار میرود.
برخی از روحانیون ایران از کار سیاست عقبنشینی میکنند، زیرا عقیده دارند که دین باید مجدداً دین بوده و نباید وسیله قدرت گردد.
این فکر که دین چیزی به غیر از حکومت است امروزه طرفدار بسیاری دارد. اما این بدان معنا نیست که این روحانیون خواهان جدائی دین از سیاست باشند. آنها میخواهند دین از نهاد حکومت جدا باشد. دین میتواند خواستههائی را در پیش روی سیاست بگذارد، اما مهم اینست که دین و نهاد حکومت از همدیگر جدا باشند.
یعنی حکومت سکولار بوده از حاکمیت دین خارج باشد؟
البته، اما سکولار به معنائی که در غرب فهمیده میشود و سکولار به معنائی که در اسلام معنی میدهد دو چیز متفاوتاند. دین در کشورهای مسلمان دارای نفوذ بسیار بوده، نقد دولت و قدرت از ارزشهای مذهبی نشئت میگیرد. در حالیکه در غرب شمار اندکی از انسانها سیاست را با انگیزههای مذهبی مورد انتقاد قرار میدهند.
آیا این تفاوتی که شما قائل هستید در عین حال ارزیابی شما نیز میباشد یا اینکه این تشخیص شماست؟
حالت دوم مورد نظرم است. در کشورهای غربی دین چندان نقشی بازی نمیکند، این یک واقعیت تاریخی است. من به عنوان مسلمان با طیب خاطر سیاست را از نظر مذهبی مورد نقد قرار میدهم. نبایست انگیزههای مذهبی را تحقیر کرد.
تفاوت انگیزههای مذهبی و غیرمذهبی در نقد سیاست در چیست؟
ایمان مانعی است بر سر راه پوچ گرائی.
آیا اعضاء القاعده مؤمناند یا پوچگرا؟
کردار آنها با ایمان جور در نمیآید. بسیاری از دانشمندان آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و به این نتیجه رسیدهاند که آنها زندگی را عبث مییابند. یک انسان مؤمن نمیتواند تروریست باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این مصاحبه در روزهایی انجام یافته که مجتهد شبستری برای شرکت در کنفرانس خاورشناسان آلمان و سخنرانی در آنجا با عنوان اسلام و دموکراسی در هایدلبرگ آلمان به سر می برد. این کنفرانس در اکتبر سال 2007 در شهر هایدلبرگ آلمان برگزار گردید.
منبع: روزنامه
Süddeutsche Zeitung, Nr. 245, Mittwoch. Den. 24 Oktobre 2007, Seite 14
نظرات
نظر استاد مجتهد شبستری را شاید بتوان با کتابی باعنوان « اولین قانون اساسی مکتوب جهان » تألیف پروفسور حمید ؟ مستدل ساخت که بنوبه خود با استناد به روایات معتبر تاریخ اسلام گزارش می دهد که حضرت محمّد ، هنگام تأسیس مدینةالنّبی ، یثرب سابق ، پیمانی مکتوب میان مهاجرین و انصار وباقی اهالی شهر امضاء فرمودند که مشعر بر حقوق وتکلیفشان نسبت بهمدیگر وایضاً حکومت و مردم نسبت بیکدیگر بود . این میثاق از قرار معلوم همیشه مراعات می شده و سیره نبوی هم مشورت با مؤمنین در کلیه امورشان بوده است . این روش در زمان خلفای راشدین ادامه داشته با برخی سوء تفاهمات ناشی عدم امعان نظر در شرایط متحول عصر که می بایستی ظرفیت آن ملحوظ می شد . لازم بود در عمل به فرامین الهی ، همچون رسول وی ، تغییر موضوعات ما نحن فیه مد نظر قرار می گرفت . مسلمانان صدر اول ، در محضر خاتم النبیین ( ص ) ، از طریق مشاوره مصمم شده ، با توکل به پروردگار دست به عمل می زدند و چنانچه خطایی اتفاق می افتاد با وحی الهی رفع می شد . فتنه های بعدی معلول تصور برخی دائر بر ارتباط انحصاری با منبع ربانی بود که می تواند از هر دو جانب امام و امّت - شامل تمام اهل کتاب ( میثاق ) بوده باشد . کلّ حزب ٍ بما لدیهم فرحین .